۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

فريب ديکتاتور به گاه پوست اندازي و حيرت از باورهاي سبز مداران

امروز سخنراني خامنه اي ديکتاتور ايران در دانشگاه تهران به هنگام به اصطلاح عيد فطر، نمادي از يک فريب است که نشان از پوست اندازي کودتا براي چاره جويي در مقابل ادامه اعتراض هاي مردمي با آن همه سرکوب و تهديد ، دارد . ديکتاتور در اين ميان تاکتيک « دو گام به پس و يک گام به پيش » را مدنظر قرا ر داده و مي فريبد تا همچنان بر استواري نظام بيافزايد. آنچه مايه حيرت است باور سبزها براين فريب و عقب نشيني قلمداد کردن اين سخنراني است. گويي کفگيرشعور سياسي به ته ديگ خورده است و فريبي به اين روشني ، عقب نشني قلمداد مي شود در حالي که اگر بکاوي همين سخنان ديکتاتور را به وضوح مي توان بنياد فريب را بازشناخت. شاه بيت سخنان ديکتاتور در اين جمله نهفته است آنجا که مي گويد :« در بحث رواج تهمت و شايعات، گناه تهمت به نظام را بسيار سنگين تر از گناه تهمت به اشخاص خواندند و تأكيد كردند نبايد كسي كل نظام را به اموري كه شايسته نيست متهم كند چرا كه شأن نظام از اين گونه تهمت ها بسيار بالاتر است.»
اندک شعور وآگاهي کافي است که هر انساني دريابد هدف از بيان اين جملات چيست؟ حفظ رژيم و حفظ قدرت شخص ديکتاتور که معادل رژيم است. وحشت ديکتاتور از حضور مردم در روزي که از آن به « روز ايران» در تاريخ ياد خواهد شد نشان داد که سه ماه سرکوب و تهديد به شديدترين وجهه ممکن نتوانسته است اعتراض هاي مردمي را خاموش کند و اکنون خواست مردم ديگر محدود به نتيجه انتخابات نيست بلکه فراتر از آن آزادي خواهي و تغيير نظام را مدنظر دارد. بررسي تحليلي شعارهاي مطرح شده در راهپيمايي جمعه « روز ايران» نشانگر گستردگي و عمق خواست هايي است که مردم با حضور خود در خيابان ها آن خواست ها را فرياد کردند. قد برافراشتن جواناني که خواستار جدايي دين از سياست هستند و جمهوري ايراني را فرياد مي زدنند و نه تنها کارگزار ديکتاتور بلکه خود ديکتاتور را آماج شعارهاي خويش قرار دادند، لرزه بر اندام خامنه اي ديکتاتور ايران انداخته است. اين خود سبب آغاز پوست اندازي ديکتاتور در قامت فريب است که تاکتيک « دو گام به پس و يک گام به پيش» را مدنظر قرار دهد.
ديکتاتور در اين اين تاکتيک ، امتياز مي دهد به هاشمي رفسنجاني ( مردي که استاد حفظ نظام است به هر شيوه ممکن) و مي نشاند اور را کنار کارگزار خويش در پشت سرش که « کمند مار گير با مار جفت شد/ قضا هم خنده کرد هم صد آفرين گفت» . امروز پشت سر ديکتاتور کساني ايستاده بودند که اصلاح طبان از آنها براي ما بت ساخته بود که اميد تغيير را در آنها بازجويم. ولي آنها در فکر خود هستند و کساني که وجود خود را در ادامه وجود نظام مي داند. هاشمي امتياز مي گيرد و فرزندان هاشمي تبرئه مي شوند در سخنان ديکتاتور ولي فرزندان ملت همچنان در غل و زنجير باقي مي مانند. به اين سخن امروز ديکتاتور دقت کنيد « اعتراف و اقرار هر متهم در دادگاه و در مقابل دوربين ها و بينندگان ميليوني، "شرعاً، عرفاً و عقلاً" حجت، مسموع و نافذ است اما سخنان متهمان درباره اشخاص ديگر، حجيت شرعي ندارد و مسموع نيست و از اين طريق نيز نبايد فضا را به تهمت و سوءظن آلوده كرد.» اين بدان معنا است که تمامي اعترافات تلويزيوني "شرعاً، عرفاً و عقلاً" حجت است تا با تکيه برآن هر سرکوبي را توجيه کرد. در اين بين تعجب از برخي به اصطلاح سبزهاي اصلاح طلب است که تنها قسمت دوم سخن را مي گيرند و باور مي کنند به عقب نشيني ديکتاتور در حالي که بخش اول حکم نهايي مي دهد بر سرکوب و بخش دوم تنها اشاره به فرزندان هاشمي دارد همان کسي که در پشت سر ديکتاتور و شانه به شانه « ا.ن» در گرفتن اين امتياز پايکوبي مي کند. حال چه باک که من و تو « ما» در خيابان ها گلوي خود را پاره کرده ايم و سنگفرش خيابان ها از خون ما رنگين است و زندان هاي رژيم از ما انباشته و بساط شکنجه و تجاوز همچنان پابرجاست. ندا، سهراب، اشکان، کيانوش و ده ها جوان ديگر در اين جنبش خون ندادند که تنها مصونيت براي فرزندان هاشمي ايجاد کنند يا بر توان چانه زني عده اي بالادست بيفزايند شعارهاي فرياد شده در « روز ايران» حکايت ديگري را ترسيم مي کرد. حکايتي که در آن آزادي بود، برابري و رهايي از هر قدرتي که خواهان سلطه است خواه دين باشد خواه ولايت فقيه. رهايي از قيد ديکتاتوري که تمامي اعتراض هاي مردمي را در اين چند ماه به هيچ مي گيرد و آن را هيجانات کاذب مي خواند « متأسفانه كشور در چند ماه اخير بعلت هيجانات كاذب، وقت را از دست داد».ديکتاتور مي انديشد با امتياز دادن به هاشمي و چند تاي ديگرو همراه کردن آنها با خود مي تواند به اعتراض ها پايان دهد و خواست هاي مردمي را دور بزند. تاکتيکي که ديکتاتور در آن استاد است « دو گام به پس يک گام به پيش».
در اين ميان باوربرخي سبزها که خود را منادي اول و آخر جنبش مردمي مي دانند حيرت آور است. گويي آنها نيز ملت را به بازي گرفته اند و سخن از عقب نشيني ديکتاتور سر مي دهندذ و مي خواهند توجيه گر حضور کساني در کنار ديکتاتور باشند که تا ديروز در وصف آنها در تضاد با ديکتاتور مديحه سرايي بسيار کرده اند. گونه اي القا مي کنند که باور کنيم بازي دست آنها است ولي نمي دانند که تنها مهره اي هستند در دستان ديکتاتور که او هرگونه بخواهد آنهارا به بازي مي گيرد. سر در آخور نظام داشتن نيز دردي جانکاه است. ولي خدمت اين به اصطلاح سرمداران خود خواسته بايد گفت مگر همين شما نبوديد که مي گفتيد اکثر سپاه با ديکتاتور نيست و هي از مقاومت سردار علي فضلي در مقابل ديکتاتور مي گفتيد و وقتي سخنان حقيرانه او را در رابطه با دانشگاه و برخورد با آن شنيديم دستمان آمد اين حسن که سخن مي گويد با آن حسني که شما براي ما ترسيم کرديد از زمين تا آسمان تفاوت دارد. همين گونه شما در رابطه با هاشمي و حسن خميني عمل نموديد و امروز ما ديديم که پشت سر ديکتاتور ايستاده اند و ما مي انديشيم مگر مي شود با خميني آزادي را تجربه کرد . خميني و خامنه اي دوي سوي يک سکه اند يکي با قدرت پوپوليستي خود را در کشتار مردم به کار مي گرفت و يکي قدرت حامي پروري خود را در سرکوب کشتار ملت به کار مي بندد. خميني و خامنه اي لازم و ملزوم يکديگرند و اين فريبکاري شما است که از آنها دو قطب متضاد مي سازيد چون يکي شمارا قدرت داد و ديگري قدرت از شما ستانند. آن که قدرت داد خداي شما و آن که ستانند ابليسي نابه کار است که اگر قدرتي دهد قابل بخشش است.
شما نمي توانيد و حق نداريد از اعتراض وحضور مردم در خيابان ها به عنوان اهرم چانه زني با ديکتاتور براي دستيابي به قدرت استفاده کنيد اين مردم دستمال مورد استفاده شما نيستند که هر وقت خواستيد آنها را راهي سطل زباله کنيد. اين مردم فهيم تر و با شعور تر از آن هستند که شما فريب شان دهيد ، اين مردم تجربه فريب هشت سال اصلاح طلبي در پيتي شمارا در چنته دارد . همين چند روز چقدر تلاش کرديد که شعارهاي مردم را هدايت کنيد و شعار احمقانه « هم غزه، هم لبنان ، جانم فداي ايران» را ترويج مي کرديد ولي جوابي که گرفتيد همان شعار « نه غزه، نه لبنان ، جانم فداي ايران » بود. بماند که هراس شما از شعارهاي همچون « استقلال، آزادي ، جمهوري ايراني» و « نسل من آرياست ، دين از سياست جداست» و... چنان عيان است که لازم به توضيح نيست. در واقع شما هنوز در نيافته ايد که اين شما نيستيد که مردم ايران را به دنبال خود مي کشيد بلکه اين ملت ايران است که شمارا به دنبال خود مي کشاند. اکنون خواست اين مردم از خواست اوليه انتخابات گذر کرده و در يک توازن معنا داري بين خواست حداقلي تغيير رهبر و خواست حداکثري تغيير نظام در نوسان است. اين تصور را از سر خود بيرون کنيد که بتوانيد از اين نمد در چانه زني با ديکتاتوري براي خود کلاهي بدوزيد. ديکتاتور بايد برود چه شما بخواهيد چه نخواهيد اين خواست مردم ايران است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر