۱۳۸۸ آبان ۹, شنبه

چرا جمهوری ایرانی؟


نویسنده : سهراب سهرابی
در انتخابات 22 خرداد و حوادث پس از آن، نه یک نفر از سلطنت طلبها و نه حتی یک نفر از سازمان مجاهدین خلق و هواداران این دو گروه مشارکت داشتند. همه آنهایی که به خیابانها آمدند سبز سبز بودند و سرخها ترجیح دادند تا در ایران، از خانه هایشان جریانات را دنبال کنند، و در خارج از کشور نیز با علم کردن پرچم خودشان، تجمعاتی جدا از سبزها براه بیاندازند.
سلطنت طلبها و مجاهدین خلق بر خلاف ادعای دروغین حکومت، نه تنها در تظاهرات و اعتراضات شرکت نداشته اند بلکه کوچکترین نقشی هم در "شعارسازی" ایفا نکرده اند. طرز فکر ایشان قادر به تزریق شعار به جوانان سبز نیست.
خصوصاً پس از روز قدس، دستگاه تبلیغاتی کودتاچیان بسیار کوشید تا سران جنبش سبز را بدلیل برخی شعارها مرعوب و وادار به موضع گیری نماید. از همین روی توضیحاتی چند در خصوص شعارهای مورد بحث ضروری بنظر می رسد:

استقلال آزادی جمهوری ایرانی
شعارهای مردم تا قبل از انتخابات، تبلیغ انتخابات و تشویق به مشارکت بیشتر بود، این شعارها بلافاصله پس از کودتای انتخاباتی و از صبح 23 خرداد تبدیل به شعارهایی بسیار محتاطانه و مؤدبانه حول محور تقلب در انتخابات و بازپس گیری آراء شد.
با حضور رهبر در نماز جمعه 29 خرداد و تهدیدات صریح وی بر علیه مردم و بلافاصله پس از شلیک اولین گلوله ها در 30 خرداد که نتیجه مستقیم تحریکات و فرامین خامنه ای بود، مردم با شعار مرگ بر دیکتاتور به دفاع از خود در برابر ولایت خودکامه و خونریز پرداختند.
پس از یک دوره طولانی سرکوبهای شدید و اثبات تجاوزات و شکنجه ها در زندانها و دادگاههای نمایشی و اعترافات فرمایشی، مردم برای شرکت در راهپیمائی روز قدس به شدیدترین شکل تهدید شدند و اینبار شعار تدافعی جنبش سبز، استقلال آزادی جمهوری ایرانی بود.
حکومتیان بسیار هراس آلود نسبت به این شعار واکنش نشان دادند و نامه پراکنی هایی توسط عمله حکومت انجام گردید و سران جنبش سبز را مورد تهدید قرار دادند. حکومت، این شعار را بر خلاف قانون اساسی و در تضاد با "محور اعتقادی و استراتژیک امام" دانست. چنین قضاوتی، اوج پررویی و تکبر حکومت است. دقیقاً همانند اینکه سارقی به منزل شما آمده باشد و در حین سرقت، گیر افتاده باشد و با اسلحه برادر شما را کشته و شما با دستان خالی در مقابل سلاح او و جنایتکاری وی و دستان آلوده بخون برادرتان، با کلماتی تند آن دزد را خطاب قرار می دهید و ناگهان جناب دزد بخشم آمده و به شما هشدار می دهد که بر اساس قانون اساسی شما در موقعیتی نیستید که به او دشنام بدهید و باید از کلامتان عذرخواهی کنید.
سران جنبش سبز تنها دلیل موفقیتشان در بسیج کردن توده ها، تکیه بر آگاهی و بینش مردم بود، آن بخشی از مردم که آگاهی کمتری داشتند فریب تظاهر حکومت سیاهی را خورده و به آنها رای دادند، اگر بخواهیم آگاهی را از سبزها بگیریم آنها همه سیاه خواهند شد و نه سرخ. ما نمی توانیم به جوانانمان بگوئیم که عقل خود را تعطیل کنند و حقایق را نبینند. فهرست بسیار طولانی وعده های رهبران جمهوری اسلامی قبل از انقلاب که به همه آنها پشت کردند، و سالها تعطیل قانون اساسی، و در حوادث اخیر، کودتا بر علیه مردم، سرکوب و کشتار و شکنجه و تجاوز، هیچ اثری از جمهوری اسلامی و قانون اساسی بر جای نگذاشته و بزرگترین ناقض قانون اساسی نیز خود حکومت است.
اینکه شعار جمهوری ایرانی مطابق قانون اساسی و آرمانهای "امام" نیست آیا به این معنی است که تقلب، کودتا، سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوز دقیقاً منطبق بر قانون اساسی و آرمانهای "امام" است؟
قانون اساسی یک متن مقدس و آسمانی نبوده و همه اصول آن قابل تغییر است و تشخیص ضرورت تغییر در قانون اساسی بر عهده مردم است، همان مردمی که با رای آنها جمهوری اسلامی وجاهت قانونی پیدا کرده است اینک به این نتیجه رسیده اند که جمهوری اسلامی نمی خواهند و جمهوری ایرانی می خواهند.
هر گونه پسوند اسلامی یا مذهبی، همانگونه که نظام حاکم اثبات کرد، ابزاری برای تبعیض و ستم و بیداد بنام دین خواهد شد. حکومت مذهبی، خود را پشت نام خدا پنهان کرده و به هیچ کس اجازه انتقاد نداده و بنام خدا شکنجه می کند، بنام خدا ظلم می کند و بنام خدا خلق را می کشد. مگر اینهمه شکنجه در زندانها به بهانه اسلامی بودن نظام و تغییر نام آن از شکنجه به تعزیر، تطهیر و تقدیس نمی شود؟ بازجویان هنگامی کا کابل را با تمام قدرت بالا می برند تا بر کف پای زندانی بکوبند چه چیزی را فریاد می کنند؟
جمهوری ایرانی، مطالبه ای قانونی و برحق بوده و باید به خواست و نظر مردم احترام گذاشت. دفاع از جمهوری اسلامی را بگذارید بر عهده آنهایی که بنام اسلام پایه های قدرت خود را با پلیدترین روشها تحکیم می کنند و برای حکومت کردن از هیچ جنایتی ابا ندارند. اگر کسی قصد سوء استفاده از دین و جنایت بنام مذهب و شیادی تحت لوای تقدس را نداشته باشد، بدنبال پسوند "اسلامی" برای جمهوری نخواهد بود.

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران
در این شعار نیز نهایت شعور نهفته است. جمهوری اسلامی غزه را جایگزین فلسطین کرده و این خود جنایتی بزرگ در حق مردم مظلوم فلسطین است. حماس با دلارهای سخاوتمندانه این نظام توانست بر علیه دولت قانونی فلسطین کودتا نموده و با جدا کردن غزه از فلسطین، بزرگترین خدمت را به اسرائیل نماید. فلسطینیان غزه، بیشتر از اسرائیل از حماس تنفر دارند و تحت استبداد و ظلم حماس به فغان آمده اند.
حکومت، مردم ایران را متهم می کند که با شعار نه غزه، فلسطینی ها را فراموش کرده اند، ملت در مقابل، معتقد است که این حکومت است که با خائن نامیدن حکومت قانونی فلسطین و دسیسه چینی بر علیه آن، بخش اعظم مردم فلسطین را مورد بی توجهی قرار داده و بخش باقیمانده مردم فلسطین در غزه را نیز دچار بلای حماس نموده است. حمایت از فلسطینی ها بشرطی که تأئید کننده اوامر جمهوری اسلامی باشند که حمایت نیست، بلکه خیانت به آرمانهای فلسطین و باسارت درآوردن مردم فلسطین تحت منافع یک کشور دیگر است. اگر ما واقعاً می خواهیم از فلسطینی ها حمایت کنیم، اولین گام در این راه، احترام به انتخاب و رای خود مردم فلسطین است، در حالیکه اراده و خواست مردم فلسطین برای رژیم ایران فاقد هرگونه ارزشی است.
شعار نه غزه، نه به حماس، نه به دخالتهای منفعت طلبانه کشورهای دیگر در فلسطین و قربانی کردن این مردم مظلوم است.
نه لبنان نیز یک تودهنی محکم به مزدوران حسن نصرالله است که با پول مردم ایران گردنش را کلفت کرد و نمک خورد و نمکدان شکست. بخشی از نیروهای حزب الله لبنان که برای دوره های آموزشی در ایران بودند در جریانات اخیر برای سرکوب مردم بکار گرفته شدند و دست روی نوامیس ایرانیان بلند کردند و باید بدانند که تاوان این پست فطرتی را خواهند داد.
شناخت مردم ایران از حزب الله لبنان فقط از طریق تبلیغات رسمی حکومت بوده است که از آنها چهره یک مبارز و قهرمان را تصویر می کند ولی آیا تا کنون به نحوه پیدایش حزب الله نیز پرداخته اند؟ پس از حضور نیروهای سپاه در لبنان و به مدد دلارهای نفتی، برادرکشی بین شیعیان در لبنان راه انداخته شد و بزرگترین حرکت شیعی لبنان یعنی جنبش امل، توسط مزدوران جمهوری اسلامی پاره پاره شد و بسیاری از سران و نیروهای جنبش امل کشته شدند تا بر روی خونهای ریخته شده، حزب الله لبنان بعنوان عامل مطیع نظام جمهوری اسلامی متولد شود. حتی بنیانگزار حزب الله یعنی شیخ صبحی طفیلی نیز پس از مدتی پی به خیانت خود به شیعیان لبنان برده و در صدد جبران آن برآمد که بلافاصله توسط سپاه، از حزب الله لبنان اخراج و حسن نصرالله، جوان مطیع و جویای نام و نان، بجای او منصوب شد. حزب الله لبنان ماشین پخش پول است و بخش قابل توجهی از درآمدهای فروش نفت ایران به حساب سران این سازمان ریخته می شود که اندکی از آنرا بین شیعیان طرفدار خودشان پخش کرده و الباقی را به جیب می زنند.
حزب الله لبنان پس از آنکه در سال 1385 بنا به دستور رهبر ایران، جنگ 33 روزه را با اسرائیل براه انداخته و سبب بروز ویرانی گسترده در لبنان شد، در میان کشورهای عربی منفور گردید و در خود لبنان نیز بعنوان مزدور جمهوری اسلامی و خائن به لبنان شناخته شد و در انتخابات امسال دچار شکست سختی گردید که نشاندهنده کاهش شدید مقبولیت آنها در لبنان است.
نه غزه نه لبنان، محکوم کردن جیره خواران خارجی این نظام است و ربطی به حمایت یا عدم حمایت از مردم فلسطین یا لبنان ندارد. جنایت بر علیه مردم فلسطین و لبنان محکوم است، چه توسط سربازان اسرائیل و چه توسط سربازان حماس و حزب الله. حمایت مردم ایران از فلسطین نیز از جنس حمایت حکومت جمهوری اسلامی نیست، ما مدافع خواست و اراده فلسطینی ها هستیم و به حق انتخاب آنها احترام می گزاریم بدون اینکه از آنها توقع تبعیت و اطاعت داشته باشیم.

مرگ بر دیکتاتور
رهبر این حکومت وقتی که سعید صادقی، عکاس جبهه ها، بهمراه جمعی دیگر از کهریزکی ها نزد وی رفتند، از آنها پرسید که چرا نمی نشینند، سعید صادقی توضیح داد که بقدری به وی و دیگر حاضرین در جلسه، در زندان کهریزک، تجاوز شده است که نمی توانند بنشینند، به گفته خود سعید صادقی رهبر چندین بار به پیشانی خود زد و از جلسه بیرون رفت، همین. نهایت ناراحتی رهبر از اینکه در زندانهایش به مردم تجاوز می کنند این است که بطور نمایشی به پیشانی خود بزند، همین. نه کسی دستگیر و محکوم شد و نه ملت را آدم حساب کردند که گزارش بدهند فرمان تجاوز را چه کسی داد و متجاوزین چه کسانی بودند و این عمل وحشیانه بر اساس کدام اصل قانون اساسی و وفق کدام وجه اسلامی بودن جمهوری انجام گردیده است.
رهبر در جای دیگری نیز برای تحمیق مردم، حمله به کوی دانشگاه و ماجرای کهریزک را جنایت خوانده و گفت که با مسببین، قاطعانه برخورد خواهد شد، سه ماه گذشته و هیچ اقدامی صورت نگرفته و فقط مردم را به مسخره گرفته اند.
هنگامی که نداها و سهراب ها مورد اصابت گلوله قرار گرفتند، حکومت می توانست، اگر ذره ای برای مردم ارزش و شخصیت قائل بود، بگوید که افرادی خودسرانه این عمل را انجام داده اند و خواست حکومت نبوده و با مرتکبین برخورد خواهد شد. این ساده ترین راه دلجویی از خانواده شهیدان و مردم خشمگین بود، ولی حکومت نه تنها اینکار را نکرد بلکه با وقاحت کامل به داستانسرائی و هجو پرداخت و نشان داد که از قاتلین حمایت می کند.
حکومتی که چنین اعمالی را در کارنامه خود دارد به چه اجازه ای از جمهوری "اسلامی" دم می زند و ادعای کدام قانون اساسی را دارد؟ آیا می توان این لطیفه را باور کرد که چنین حکومتی مدافع فلسطین و لبنان است؟ بهتر است بجای اینکه از شعارهای جنبش سبز ایراد بگیرند، ذره ای حیا داشته و از رفتارشان با مردم ایران، شرمنده و پشیمان باشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر